این روزها….

ساخت وبلاگ

گاهی دنیا اینقدر کُند میچرخید که سال ها  غصه بجای خون در رگ هام جاری بود ....سال ها بود زمان نمیگذشت و من هر روز در حسرت ، قلبم تیر میکشید و گم شده بودم....در خاطرات گم شده بودم و هر روز در عمق سیاهی غرق میشدم ....چرخید و تمام نشد...اینقدر چرخید و چرخید تا در سیاهی روزنه ای پیدا شد و من نور روشنی دیدم....نور در وجودم پخش شد....

 این روزها خون توی رگ هام جاری شده، خنده هام برگشته، انرژیم برگشته،،،شب های غمگینم تموم شده...شب های طولانی و سیاه کوتاه شده....زمان میگذره...با شادی میگذره...بدون هیچ حسرت و دلتنگی...یه گوشه ای از قلبم بیدار شده و کمی میتپه...باید به تمام قلبم راه پیدا کنم و خون را در تمام رگ هایم جاری کنم...روزهای روشن بمون برام...

+ نوشته شده در جمعه بیست و چهارم تیر ۱۴۰۱ ساعت 16:25 توسط دخترك فسقولي به قول عشقم  | 

zirnevis...
ما را در سایت zirnevis دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9zirnevisezendegi5 بازدید : 90 تاريخ : دوشنبه 23 آبان 1401 ساعت: 9:04