هر بار تردید کردی
من جان دادم و مُردم....
تردیدهات، گلوله ای مرگبار که هر بار چشمات به سمتم شلیک کرد...
چشم های مرددت، پای تیرباران من نشسته...
نفهمیدی این تردیدهات یکی از جان من کم میکنه...
روی جان آخرم، تو بمون اینبار، بدون تردید..
بدون ترس رفتنت، چشمامو ببندم و رویای برگشتت را ببینم
تردید نکن...اینبار دیگه جانی در بدن ندارم...
من تمام شدم...
zirnevis...برچسب : نویسنده : 9zirnevisezendegi5 بازدید : 184