توی این روزهای آخر دارم فریاد میزنم که بیدار شی...دستمو بگیری و گرمش کنی...
میخوام از این قطار ۱۰ ساله، پیاده بشم...
شاید ایستگاه بعدی کسی غیر از تو به انتظارم نشسته...
تا سوت قطار منتظرت میمونم شاید دامنم به دست های تو گیر کنه،،، تا آخرین نفس توی این قطار میمونم...
بیدار شو...فریادم را بشنو...اینبار تنهایی بدون من سخته...
قلبم جا میمونه....قلبی که عاشق شد، شکست، خرد شد، انتظار،انتظار، انتظار...با هر ضربه، زمزمه میکرد....
بیدار شو میلادم...
zirnevis...برچسب : نویسنده : 9zirnevisezendegi5 بازدید : 137