zirnevis

ساخت وبلاگ
دیشب خواب دیدم تو یه زندانی هستی، اومده بودم ملاقاتت، با یه حال بد آوردندت،،، بُهت زده بهت نگاه میکردم، حتی تو خوابم نمیتونستم باهات حرف بزنم،،، تو خوابمم با بغض نگات میکردم که چرا اینجا زندانی شدی،،بهت گفتم چیکار میکنی تو زندان،،، گفتی فقط کتاب میخونم، برام کتاب بیار... وقتی از خواب بیدار شدم، حالم بد بود...بغض بدی داشتم،،،شاید باید میبخشیدمت که از این زندان بیای بیرون ولی هنوز نمیتونم ببخشمت...هنوز دردهایی که کشیدم توی وجودم حس میکنم...شاید بازم بیام ملاقاتت... + نوشته شده در شنبه پنجم فروردین ۱۴۰۲ ساعت 10:11 توسط دخترك فسقولي به قول عشقم  |  zirnevis...ادامه مطلب
ما را در سایت zirnevis دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9zirnevisezendegi5 بازدید : 60 تاريخ : يکشنبه 6 فروردين 1402 ساعت: 16:00

بر دو جهان نمی دهم یک سر تار موی تو...... zirnevis...
ما را در سایت zirnevis دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9zirnevisezendegi5 بازدید : 50 تاريخ : چهارشنبه 5 بهمن 1401 ساعت: 1:49

گاهی دنیا اینقدر کُند میچرخید که سال ها  غصه بجای خون در رگ هام جاری بود ....سال ها بود زمان نمیگذشت و من هر روز در حسرت ، قلبم تیر میکشید و گم شده بودم....در خاطرات گم شده بودم و هر روز در عمق سیاهی غرق میشدم ....چرخید و تمام نشد...اینقدر چرخید و چرخید تا در سیاهی روزنه ای پیدا شد و من نور روشنی دیدم....نور در وجودم پخش شد.... این روزها خون توی رگ هام جاری شده، خنده هام برگشته، انرژیم برگشته،،،شب های غمگینم تموم شده...شب های طولانی و سیاه کوتاه شده....زمان میگذره...با شادی میگذره...بدون هیچ حسرت و دلتنگی...یه گوشه ای از قلبم بیدار شده و کمی میتپه...باید به تمام قلبم راه پیدا کنم و خون را در تمام رگ هایم جاری کنم...روزهای روشن بمون برام... + نوشته شده در جمعه بیست و چهارم تیر ۱۴۰۱ ساعت 16:25 توسط دخترك فسقولي به قول عشقم  |  zirnevis...ادامه مطلب
ما را در سایت zirnevis دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9zirnevisezendegi5 بازدید : 89 تاريخ : دوشنبه 23 آبان 1401 ساعت: 9:04

دیگه هر روز بهت فکر نمیکنم...وقتی بعد از چند روز یادت میفتم خوشحال میشم که چند روز از ذهنم رفتی و دنبالت نگشتم...ولی گاهی با حرفی، آهنگی خاطره ای یهویی میفتم تو اون دورانی که با تمام وجودم دوستت داشتم و برای خوشحالیت، زندگیمم میدادم....امروز مامانم حرفی زد،  برام جالب بود، خودم بهش فکر نکرده بودم....گفت چند سال درگیر مشکلاتش بودی و پا به پای تمام مشکلاتش ایستادی، وقتی مشکلاتش تموم شد تو را گذاشت پشت سر خودش،، هم متهمت کرد،  هم تنهات گذاشت...اصل جوونیت براش رفت...حرفش غم انگیز بود ولی عین حقیقت بود... و من همیشه دنبال (چرا) بودم... الان زیباترم از گذشته ام ولی درونم سالهاست مرده و برایش سوگواری میکنم....سالهاست دلم برای کسی نمیلزره و چیزی دیگه از وجودم نمونده که بتونم برای کسی بذارم...10 سال ممتد عاشق کسی باشی،،، 10 سال بمیری و زنده بشی برای کسی....دیگه برای سال های بعد زندگیت چیزی از خودت باقی نمیمونه....گاهی صدای آهنگم را اینقدر زیاد میکنم که لحظه ای از صدای درونم نشنوم....حقیقت تلخ تر از چیزیست که من تصور میکردم.... + نوشته شده در پنجشنبه بیست و سوم دی ۱۴۰۰ ساعت 12:14 توسط دخترك فسقولي به قول عشقم  |  zirnevis...ادامه مطلب
ما را در سایت zirnevis دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9zirnevisezendegi5 بازدید : 132 تاريخ : يکشنبه 25 ارديبهشت 1401 ساعت: 17:44

گاهی بعضی روزها دلم میخواد من را از این کابوس چند سال رفتنت بیدار کنی و بگی پاشو،،همش کابوس بوده...تو قرار نیست زن کسی دیگه بشی...چقدر این چند سال به اندازه چند بار زندگی پیر شدم،  هزار بار مُردم، تمام شدم...ولی باز فردا شروع کردم...

+ نوشته شده در چهارشنبه ششم بهمن ۱۴۰۰ ساعت 19:54 توسط دخترك فسقولي به قول عشقم  | 

zirnevis...
ما را در سایت zirnevis دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9zirnevisezendegi5 بازدید : 127 تاريخ : يکشنبه 25 ارديبهشت 1401 ساعت: 17:44

از دور آهنگ من و تو را میشنوم، آهنگ قشنگی بود...وقتی پخش میشد برق از چشمانم میپرید که توی چشمات زل بزنم بگم وای ی ی آهنگ ماست....تو لبخند میزدی و به نشانه تایید دستم را فشار میدادی....آهنگ بین من و تو zirnevis...ادامه مطلب
ما را در سایت zirnevis دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9zirnevisezendegi5 بازدید : 175 تاريخ : يکشنبه 14 ارديبهشت 1399 ساعت: 2:46

نیستم، درون خودم نیستم، سرگردان و حیران بدنبال وجود گم کرده ی خودم میگردم....

گاهی به دیواری تکیه میدم، لحظه ای نفس تازه کنم...خراب میشود...و من سرگردان تر از قبل میگریزم...

میگریزم و باز در این سیاهی میچرخم...خوبه در این حوالی آیینه ای نیست که عمق شکست درونم را ببینم... حس میکنم اما باور نه....

 

zirnevis...
ما را در سایت zirnevis دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9zirnevisezendegi5 بازدید : 204 تاريخ : يکشنبه 3 فروردين 1399 ساعت: 11:38

مثل مرداب میمونه...

قصد دور شدن داشته باشی، بیشتر فرو میری...

آروم پامو جلو میذارم که بی صدا دور بشم ولی این حباب لعنتی...

بازم بیشتر فرو میرم...بدتر از قبل...

و تو بی رحم تر و بی حیاتر از قبل...

هر روز خسته تر از دیروز...توی این گردابی که تو دورم کشیدی...

نه کسی میتونه نجاتم بده، نه تو کنارمی

zirnevis...
ما را در سایت zirnevis دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9zirnevisezendegi5 بازدید : 236 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 14:38

خدایا نقاط تاریک زندگیمو بتو میسپارم...

از روشنایی خودت بر من بتاب...

گره های کور زندگیمو بتو میسپارم، با اشاره ای رهایم کن...

 

 

آمین.

zirnevis...
ما را در سایت zirnevis دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9zirnevisezendegi5 بازدید : 248 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 14:38

این کشمکش های درونم...این حرف های نگفته و این تلاش بی سرانجام ....

از قلبم سنگین تره.....

و من این روزها بیشتر قلبم درد میگیره....

این روزها بدترین روزهایی است که باید چشممو ببندم، گوشم را کر کنم بر روی دوس داشتنت...

ولی این صدای قلبم، این کشش درونم را، این خواستنت  .....

این تنم را گاهی به خاک میسپارم شاید آرام شوم...

zirnevis...
ما را در سایت zirnevis دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9zirnevisezendegi5 بازدید : 239 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 14:38